کد مطلب:35511 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97
و شما ای گروه عرب در آن هنگام (پیش از بعثت) پیرو بدترین كیش بودید و در بدترین جایگاه بسر می بردید. چو در پهنه ریگزار حجاز به دست نبی، پرچم دین حق ز عشق و عفاف و مساوات و داد بر آن قوم آدمخور دیو سار نبود از شما هیچ یكتاپرست كه خود كرده بودید از چوب و سنگ فروتر بدید از تمام جهان به صحرای تفتیده بی آب و نان و یا بز چراندید در ریگزار سرآورده روزی به مشتی گیاه پدر را همی گفته بس ناسزا شكستید پیمان خود زین و آن فقط بت كه نه دیده بودش نه جان سراپای بر خیره، غرق گناه برآمد ز اسلام نوری ضعیف شگفتا كه آن فجر معجزنشان به وحدت رسید آن چنان راه ما پدرها نگشتند بی احترام نه كس ریسمان وفا پاره كرد [صفحه 186] بدین گونه چندی بشد روزگار بدانسان كه پاك آمد از آسمان به خود بازگشتم دمی ناگهان ندیدم طرفدار خود را كسی همه جانفشانیم بر باد رفت به تنهایی و صبر جستم قرار گلوگاه من را درشت استخوان بدان ناگواری شدم بردبار چنین صبر بد تلختر از خرد چو از صبر نوبت بیاید به من به بیعتگرانم ندادم نوید ولی آن طمعكاره ی نابكار به مویی سپید و به رویی سیاه پس آنگاه انگشت از میر شام كه اینست دنیا خر دین فروش كه این پست طبعان بد روزگار كنون باید این جنگ را ساختن بدان سوی باید كنون بنگرید بدان سان كه بر چهره ی مهر و ماه بدان سان كه من صبر كردم كنون هر آن كس كه در جنگ شد بردبار موانع بپردازد از پیش پا [صفحه 187]
«انتم معشر العرب علی شر دین و فی شر دار»
ز اسلام شد مكتبی تازه باز
محمد (ص) نمود عرضه آئین حق
نوین مكتبی نیك بنیان نهاد
گشود از صفا مكتبی استوار
سوی بت به خواری برآورده دست
به مخلوق خود سجده كرده ز ننگ
نبودید همسان آزادگان
در آن پهنه بودید اشتر چران
طلبكار یك لقمه ناگوار
همان نیز خشكیده مانند كاه
برادركشی كرده بر ناروا
دو رنگی نمودید با دوستان
پرستنده بودید از آن بی زبان
به گرداب بودید و در پرتگاه
بتابید بر آن محیط كثیف
بتابید و افروخت خوش جانتان
كه رفتیم بر راه مهر و صفا
نه منفور فرزند گردید مام
نه كس ریشخندی به بیچاره كرد
پیمبر چو شد سوی پروردگار
به پرواز شد پاك از این جهان
به گردم ندیدم جز از خاندان
اگر چند كاوش نمودم بسی
فداكاریم جمله از یاد رفت
فروبسته چشمی كه خود خورده خار
بیفشرد و بربست راه دهان
به دل كوه سنگین و در دیده خار
به كامم پراكنده بد طعم بد
بجز داد بر كس نگفتم سخن
سخن جز عدالت كه از من شنید
كه بر حاكم شام شد دوستدار
بشد طالب گنج فرعون و گاه
بیفشرد و بر خویش خواندش امام
خیانتگر پست گم كرده هوش
نگردند پیروز در كارزار
سوی دشمنان خدا تاختن
كه پیكارمان شعله خواهد كشید
نشیند ز پیكار، دود سیاه
بدین ره شما را شوم رهنمون
نیندیشد از تلخی روزگار
كه صبر از ظفر نیست هرگز جدا
صفحه 186، 187.